#برای_مهدی(عج)..
#جمعه جمعهها روح به بالینِ پَرَم میآید غزلی تازهتر از تازهترم میآید* مصرعِ اول آن را که سرودم دیدم الفِ قامت او در نظرم می آید** من رهِ چشمهی جانبخشِ حیاتم گم شد به چه کار این گل و این باغ و برم می آید؟*** دستِ کوتاه به خرمای نخیلم نرسد فقط افسوس و عطش از جگرم می آید**** آه ای کاش یکی مژدهی نو سر میداد دلبرِ نامی و قرصِ قمرم می آید***** روزها فکر من اینست چه تدبیر کنم؟ همه شب حرفِ دل از چشمِ ترم می آید****** دوستان پندِ پشیمانیِ من گوش کنید سیلی از دل، به بَر و رو و سَرَم می آید******* کس به حالِ منِ بیچاره گرفتار مباد درد و درمانِ خودم کارگرم می آید******** شک ندارم که تاوانِ سرِ بیدرد است هرچه بدبختی و محنت به سرم میآید********* یار در خانه اگر نیست، خودم بشکستم کوزهای را که ز آبش شکرم می آید********** ذهنِ مشغولم از این دایره بیرون نرود به نظر از همه بیمارترم می آید*********** شاعر: سمانه ناصری / مرداد ۱۴۰۴ ( انتشار فقط با ذکر نام شاعر ) ✍️ الم
#السلام_علیک_یا_مهدی(عج)